قسمت هفتم کتاب: اصول ایمان در پرتو کتاب و سنت
قسمت هفتم :
ادامه مبحث ششم
7. دوري نمودن از افراط و زياده روي در حق او و حذر كردن از آن زيرا در آن بزرگترين اذيت و ناراحتي براي پيامبر صلی الله علیه و سلم وجود دارد. الله تعالي به پيامبرش صلی الله علیه و سلم امر مي كند كه امت را با اين سخن مورد خطاب قرار دهد:{قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}[1] «بگو كه من انساني چون شما هستم، جز اينكه به من وحي مي شود و همانا معبود به حق شما، معبود يگانه است هركس اميد به لقاي پروردگارش داشته باشد، بايستي عمل صالح انجام دهد و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگرداند» و مي فرمايد:{قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ}[2] «بگو نمي گويم كه گنجينه هاي خداوند نزد من است و من علم غيب نمي دانم و نمي گويم كه ملائكه هستم جز آنچه به سوي من وحي مي شود پيروي نمي كنم».
خداوند به پيامبرش صلی الله علیه و سلم امر مي كند كه براي امتش بيان دارد كه او فرستاده اي از جانب اوست و چيزي از مقام ربوبيت به او تعلق ندارد و او ملائكه نيست جز اينكه او از دستور و وحي پروردگارش تبعيت مي نمايد.
همانگونه كه پيامبر صلی الله علیه و سلم امتش را از افراط در مورد او و تجاوز نمودن در مدح و ثناي او برحذر مي دارد. در صحيح بخاري از عمر بن خطاب رضی الله عنه روايت است كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ»[3] «در مدح و ثناي من به مانند نصاري در باره عيسي بن مريم از حد تجاوز نكنيد بلكه من بنده او هستم بگوييد: عبدالله و رسول او». از ابن عباس رضی الله عنهما روايت است كه:(جاء رجل إلى النبي صلی الله علیه و سلم فراجعه في بعض الكلام فقال: ما شاء الله وشئت! فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«أجعلتني لله ندًّا بل ما شاء الله وحده»[4]) «مردي پيش پيامبر صلی الله علیه و سلم آمد و بعضي از سخنانش را براي او بازگو نمود. پس گفت: هرچه خدا و شما بخواهيد! رسول الله صلی الله علیه و سلم به او فرمود: آيا مرا با خداوند شريك قرار مي دهي بلكه بگو آنچه خداوند به تنهايي بخواهد». پيامبر صلی الله علیه و سلم از افراط كردن در حق او و بالاتر بردن از مقامي كه لايق به خودش نيست از آنچه خاص پروردگار عزوجل مي باشد، برحذر داشته است. و در اين نوعي اخطار و آگاهي نسبت به ساير انواع غلو و افراط است. غلو و افراط در حق پيامبرص در تمام صورتها و اشكالش حرام است. و از صورتهاي غلو در حق پيامبر صلی الله علیه و سلم كه منجر به شرك مي شود اين است كه شخص در دعايش به او توجه نمايد و بگويد:(يا رسول الله افعل لي كذا وكذا) «اي رسول خدا اين و آن را براي من انجام بده».
اين نوع دعا و دعاي عبادت صحيح نيست كه آنها را براي غير خداوند بكار برد. و از صورتهاي غلو و افراط در حق پيامبر صلی الله علیه و سلم قرباني كردن، نذر نمودن، طواف بدور قبرش نمودن، وقبله قرار دادن قبرش در نماز مي باشد كه همه اينها حرام است زيرا عبادت هستند و خداوند نهي نموده كه چيزي از انواع عبادت را براي احدي از مخلوقاتش قرار دهند. الله عزوجل مي فرمايد:{قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ**لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ}[5] «بگو نماز، قرباني، زندگي و مرگم براي الله پرورگار عالميان است براي او شريكي نيست و به آن امر شده ام و من نخستين مسلمانم».
8. و از جمله حقوق پيامبر صلی الله علیه و سلم محبت داشتن نسبت به اصحاب، اهل بيت و همسران او و دوست داشتن همه آنهاست و ما را از بد گفتن نسبت به آنها، دشنام دادن يا طعنه زدن به آنها به وسيله چيزي برحذر داشته است. خداوند بر اين امت دوستي اصحاب پيامبرش را واجب كرده و كساني كه بعد از آنها مي آيند براي آنها طلب استغفار مي كنند و از خداوند مي خواهند كه در دلهايشان نسبت به آنها كينه و بغض قرار ندهد. خداوند بعد از ذكر مهاجرين و انصار مي فرمايد:{وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ }[6] «و كساني كه بعد از آنها آمدند و ميگويند: پروردگارا بر ما و بر برادران ما كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند ببخش و درگذر و در دلهايمان نسبت به كساني كه ايمان آورده اند كينه اي مگذار پروردگارا همانا تو رئوفي مهرباني» و الله تعالي در حق خويشاوندان رسول و اهل بيتش صلی الله علیه و سلم مي فرمايد:{قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}[7] «بگو من بخاطر آن بر شما اجر و پاداشي نمي خواهم مگر دوستي در باره خويشاوندانم». در تفسير آيه آمده:"قل لمن اتبعك من المؤمنين لا أسألكم على ما جئتكم به أجرًا إلا أن تودوا قرابتي" «به كساني از مؤمنان كه از تو تبعيت مي كنند بگو كه من بر آنچه براي شما آورده ام اجر و پاداشي نمي خواهم جز اينكه حق خويشاوندان مرا ادا كنيد». مسلم در صحيحش از زيد بن ارقم رضی الله عنه روايت نموده كه رسول الله صلی الله علیه و سلم بلند شد و براي مردم خطبه خواند و فرمود:«أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمْ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»[8] «اي مردم آگاه باشيد كه همانا من بشري هستم نزديك است كه فرستاده خداوند به سراغم آيد و او را اجابت كنم و من دو چيز گرانبها را در ميان شما به يادگار ميگذارم: اولين آنها كتاب خدا كه در آن هدايت و نور است پس به كتاب خدا عمل نموده و به آن چنگ زنيد بعد از تشويق و ترغيب به كتاب خداوند فرمود: در باره اهل بيتم خدا را به ياد داشته باشيد، در باره اهل بيتم خدا را به ياد داشته باشيد، در باره اهل بيتم خدا را به ياد داشته باشيد». پيامبر صلی الله علیه و سلم به نيكي كردن در حق اهل بيتش امر فرموده و اينكه شأن و منزلت آنها را به خاطر خويشاوندي و بزرگي آنها با او، رعايت كنيم. همانگونه كه پيامبر صلی الله علیه و سلم در مورد نيكي كردن به اصحابش امر فرموده است. او از دشنام دادن و از عيبجويي كردن از آنها نهي كرده است. از ابوسعيد خدري رضی الله عنه روايت است كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«لَا تَسُبُّوا أَصْحَابِي فَلَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ أَنْفَقَ مِثْلَ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا بَلَغَ مُدَّ أَحَدِهِمْ وَلَا نَصِيفَهُ»[9] «اصحاب مرا دشنام ندهيد. زيرا اگر يكي از شما به اندازة كوه احد، طلا انفاق كند، به اندازه يك يا نصف مشت صدقه آنها نمي رسد». از بزرگترين اصول اهل سنت كه بر آن اتفاق دارند محبت اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم، خويشاوندان و همسران او مي باشد و هيچ كس بر آنها طعن و ايراد وارد نمي كند مگر اينكه آن نشانه ميل به باطل و گمراهي است.
ابوزرعه مي گويد:"إذا رأيت الرجل ينتقص أحدًا من أصحاب رسول الله فاعلم أنه زنديق" «اگر ديدي كه مردي بر يكي از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم عيبجويي مي كند بدان كه او زنديق است» و امام احمد مي گويد:"إذا رأيت رجلًا يذكر أحدًا من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم(أي بسوء) فاتهمه على الإسلام" «اگر مردي را ديدي كه از يكي از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم به بدي ياد مي كند بر اسلام او شك كنيد».
اين بعضي از حقوق پيامبر صلی الله علیه و سلم بر امتش بصورت خلاصه بود و الله تعالي هدايت كننده ما و برادران ما بر ادا كردن آن و عمل نمودن به آن است.
سوم: بيان نمودن اينكه ديدن پيامبر صلی الله علیه و سلم در خواب، حق است
سنت بر ممكن بودن ديدن پيامبر صلی الله علیه و سلم در خواب دلالت دارد و اينكه هركس او را در خواب ببيند به تحقيق ديده است.
از ابوهريره رضی الله عنه روايت است كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَتَمَثَّلُ بِي»[10] «هركس مرا در خواب ببيند به تحقيق ديده است زيرا شيطان نمي تواند خود را به شكل من درآورد». و در لفظ ديگر كه شيخين از ابوهريره رضی الله عنه روايت مي كنند كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَسَيَرَانِي فِي الْيَقَظَةِ وَلَا يَتَمَثَّلُ الشَّيْطَانُ بِي»[11] «هرکس، مرا در خواب ببيند، در بيداري هم خواهد ديد. شيطان نمي تواند خود را به شکل و صورت من درآورد». بخاري از ابن سيرين روايت ميكند كه گفت:"إِذَا رَآهُ فِي صُورَتِهِ " «هنگامي كه او را در شكل و شمايل خود پيامبر صلی الله علیه و سلم ببيند(رؤيايش صحيح است)». از جابر بن عبدالله روايت است كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«مَنْ رَآنِي فِي النَّوْمِ فَقَدْ رَآنِي إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِلشَّيْطَانِ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِي»[12] «هركس مرا در خواب ببيند به حقيقت مرا ديده است زيرا شيطان نميتواند كه خود را به من شبيه كند».
احاديث بر درستي ديدن پيامبر صلی الله علیه و سلم در خواب دلالت دارند هركس او را ببيند پس رؤيايش درست است زيرا شيطان نميتواند خود را به شكل رسول الله صلی الله علیه و سلم در آورد در ضمن بايد هوشيار باشيم كه ديدن صحيح رسول الله صلی الله علیه و سلم زماني است كه او را بر صورت حقيقتي او كه صفات آن مشخص است ديده باشد وگرنه ديدن او صحيح نيست و براي اين است كه ابن سيرين ميگويد:"إذا رآه في صورته" «هنگامي كه او را در شكل و شمايل خود پيامبر صلی الله علیه و سلم ببيند(رؤيايش صحيح است)». همچنانكه نقل آن از بخاري گذشت.
بخاري براي اين قول ابن سيرين را بعد از ذكر حديث آورده تا تفسيري براي رؤيت و ديدن او در حديث باشد. و شاهد بر آن آنچه است كه حاكم از طريق عاصم بن كليب كه او نيز از پدرش روايت كرده كه گفت:(قلت لابن عباس رأيت النبي صلى الله عليه وسلم في المنام. قال: صفه لي. قال: ذكرت الحسن بن علي فشبهته به. قال: إنه كان يشبهه[13]) «به ابن عباس گفتم: پيامبر را در خواب ديدم. فرمود: او را برايم وصف كن. گفت: حسن بن علي را به ياد آوردم پس پيامبر را به او تشبيه نمودم. گفت: او شبيه حسن بن علي بود».
از ايوب روايت است كه گفت:"كان محمد- يعني ابن سيرين- إذا قص عليه رجل أنه رأى النبي صلى الله عليه وسلم قال: صف لي الذي رأيته. فإن وصف له صفة لا يعرفها قال: لم تره"[14] «محمد يعني ابن سيرين هنگامي كه مردي بر او بازگو نمود كه پيامبر صلی الله علیه و سلم را ديده است گفت: كسي را كه ديده اي برايم توصيف كن؟ چون او را وصف نمود آن صفات پيامبر صلی الله علیه و سلم نبود. به او گفت: پيامبر صلی الله علیه و سلم را نديده اي».
اما اين سخن پيامبر صلی الله علیه و سلم«مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَسَيَرَانِي فِي الْيَقَظَةِ» «هرکس، مرا در خواب ببيند، در بيداري هم خواهد ديد». علما در تفسير ديدن او در بيداري اقوال بسيار دارند كه مشهورترين آنها اين سه قول است:
اول اينكه: منظور از آن، مشابهت و مثال آوردن است و دليل بر اين گفته آنچه است كه در روايت مسلم از حديث ابوهريره آمده كه در آن مي فرمايد:«فكأنما رآني في اليقظة» «مانند اين است كه مرا در بيدراي ديده باشد».
دوم اينكه: آن مخصوص اهل زمان خودش بوده از كساني كه به او ايمان آورده اند قبل از اينكه او را ببينند.
سوم اينكه: منظور از آن روز قيامت است. پس اينگونه مي شود كسي كه او در خواب ببيند بر كسي كه او را در خواب نديده مزيت بيشتري دارد. و الله تعالي اعلم.
مبحث هفتم: پايان رسالت و بيان اينكه بعد از او پيامبري نمي آيد
سخن در اين باره همراه با ذكر دلايل بهمراه سخن گفتن در مورد ويژگيهاي پيامبر صلی الله علیه و سلم و اينكه او خاتم پيامبران است، گذشت و سخن در باره پايان رسالت از جهت ديگر تأثير اين عقيده (ختم نبوت) بر دين مسلمانان و ثمره اثبات آن بر آنهاست. از ثمره و نتايج اين عقيده:
1. پابرجا شدن شريعت و كامل شدن دين نزد امت كه اثر و نشانه بزرگ در زندگي امت دارد به اندازه اي است كه الله تعالي با ذكر اين آيه بر امت نعمت داده است كه مي فرمايد:{الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}[15] «امروز دينتان را براي شما كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضي شدم كه اسلام دينتان باشد».
اين آيه بر پيامبر صلی الله علیه و سلم در حجة الوداع چند ماه قبل از وفاتشان و بعد از اينكه خداوند دين را برايش كامل نمود، نازل شد. براي همين يهود بر مسلمانان بخاطر اين آيه غبطه مي خوردند. شيخين روايت مي كنند كه مردي از يهود پيش عمر رضی الله عنه آمد و گفت:(آيَةٌ فِي كِتَابِكُمْ تَقْرَءُونَهَا لَوْ عَلَيْنَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ نَزَلَتْ لَاتَّخَذْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيدًا قَالَ أَيُّ آيَةٍ قَالَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…) [16] «آيه اي در كتاب شماست كه آن را ميخوانيد اگر آن بر ما يهوديان نازل مي شد آن روز را عيد مي گرفتيم. گفت: كدام آيه است؟ مرد يهودي گفت:{الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…} «امروز دينتان را براي شما كامل كردم». پيامبر صلی الله علیه و سلم حقيقت آن را بصورت محسوس و قابل فهم ابراز كرده و رسالت هاي قبل از خود را به ساختماني زيبا و كامل كه تنها جاي يك خشت آن باقيمانده تشبيه كرده است. پس بعثت او جاي همان خشتي بود كه ساختمان به وسيله او تكميل شد. و در بيان روشن آن مجالي براي زياد كردن در دين بصورت ويژه و در تمام رسالت ها به صورت عام باقي نميماند همچنانكه زياد كردن در آن ساختمان بعد از تكميل آن ممكن نيست. سخن در اين باره همراه با نص آن در مبحث خصوصيات و ويژگيهاي پيامبر صلی الله علیه و سلم تقديم شد كه مي توانيد به آن مراجعه نماييد.
2. امت اطمينان مي يابد كه اين دين و شريعت محمد صلی الله علیه و سلم با بعثت پيامبر ديگري نسخ نمي پذيرد."ومعنى ختم النبوة بنبوته عليه الصلاة والسلام أنه لا تبتدأ نبوة ولا تشرع شريعة بعد نبوته وشرعته، وأما نزول عيسى عليه السلام وكونه متصفا بنبوته السابقة فلا ينافي ذلك، على أن عيسى عليه السلام إذا نزل إنما يتعبد بشريعة نبينا صلى الله عليه وسلم دون شريعته المتقدمة لأنها منسوخة فلا يتعبد إلا بهذه الشريعة أصولا وفروعا" «يعني اينكه پيامبري با مبعوث شدن او ختم شده اين است كه بعد از نبوت و شريعت او ديگر پيامبر و شريعتي جديد نخواهد آمد. اما نزول عيسي؛ اينكه قبلاً او متصف به صفت نبوت شده است، منافاتي با آن ندارد. زيرا عيسي؛ هنگامي كه نازل مي شود به شريعت پيامبر ماص بدون شريعت سابق به عبادت مي پردازد زيرا آن (شريعت خودش) منسوخ شده است پس عبادت جز با اصول و فروع اين شريعت انجام نمي گيرد».
3. بطور قطع و يقين هركس بعد از پيامبر صلی الله علیه و سلم مدعي نبوت باشد بدون هيچگونه دورانديشي و تأملي او دروغ مي گويد و اين از بارزترين ثمرات ايمان به عقيده پايان يافتن نبوت است كه به وسيله آن براي امت از تبعيت كنندگان كساني كه مدعي نبوت هستند از دجالهاي دروغگو مصونيت حاصل مي شود. از اين رو آگاه ساختن بر اين امر عظيم از بزرگترين اهداف پيامبرص در بيان اعتقاد به اينكه نبوت به وسيله او پايان يافته و خبر دادن از سي دجال دروغگو در اين امت كه همگي ادعاي نبوت مي كنند سپس بيان اينكه پيامبري بعد از او نمي آيد هشداري براي امت از تصديق كردن و تبعيت كردن از آنهاست. همچنانكه اين در حديث ثوبان در مورد فتنه بصورت مرفوع از پيامبر صلی الله علیه و سلم روايت است كه در آن مي فرمايد:(. . .«وَإِنَّهُ سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي ثَلَاثُونَ كَذَّابُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[17] «در امت من سي نفر دروغگو كه همه آنها گمان مي كنند پيامبر هستند مي آيند در حاليكه من خاتم پيامبران هستم و بعد از من پيامبري نميآيد».
4. ظاهر شدن فضل و بزرگي اميران و علماي اين امت در قرار دادن مصلحت دين و دنياي اين امت بر خلاف بني اسرائيل كه پيامبران وظيفه اداره آن را بر عهده داشتند. از ابوهريره رضی الله عنه روايت است كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«(كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الْأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَتَكُونُ خُلَفَاءُ تَكْثُرُ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ فُوا بِبَيْعَةِ الْأَوَّلِ فَالْأَوَّلِ وَأَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ)»[18] «قبلاً پيامبران اداره امور ملت بني اسرائيل را به عهده داشتند هر وقت پيامبري فوت مي كرد پيامبري ديگر به جاي او مي نشست و زمام امور را به دست مي گرفت. اما بعد از من پيامبري نخواهد آمد و زمام امور در دست جانشينان و خلفاء خواهد بود. ايشان هم تعدادشان فراوان خواهد بود. اصحاب گفتند: به ما چه دستور مي دهيد؟ فرمود: به ترتيب تقدم بيعت آنها را رعايت كنيد و حق آنان را ادا كنيد و خداوند از آنها در مورد زيردستانشان مورد بازخواست قرار مي دهد». پس مقام خلفا در اين امت، مقام انبياء در بني اسرائيل در امور دنيوي مردم و رهبري آنهاست. در حديث ديگري از ابوهريره رضی الله عنه آمده كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:«إِنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ عَلَى رَأْسِ كُلِّ مِائَةِ سَنَةٍ مَنْ يُجَدِّدُ لَهَا دِينَهَا»[19] «خداوند براي اين امت هر صد سال كسي را مي فرستد كه دينشان را برايشان تجديد مي نمايد». و واقعيت امت به آن شهادت مي دهد پس امر دين و دنيا به وسيله خلفا، اميران و علما، كساني كه به وسيله شريعت زمام امور مردم را به دست مي گيرند، از بين نمي رود و الله تعالي با تجديد ساختن آن براي امت نمي گذارد از آنچه از نشانه هاي دين كه با گذشت زمانها ناپديد مي شوند، از بين روند. به وسيله امامان مجدد تحريفات بدخواهان، پذيرش دروغگويان و تفسير جاهلان از كتاب خدا را نفي ميكند. پس دين خدا به وسيله آنها پابرجا شاداب و باطراوت بر همان ايستادگي و طراوتي كه در عهد بعثت و زمان رسالت بود، برمي گردد. و آن، فضل و بزرگي خداوند در حق اين امت بصورت عام و شرف و بزرگي او با اين مقام و منزلت بصورت خاص است.
به هر حال عقيده به ختم نبوت و آثار آن در دين از بارزترين و مشخص ترين ويژگيهاي اين امت است كه آن را با قدرت ايمان به دينشان و ايمان يقين به آن و با پايداري در ثبات و استقامت بر آن مي گيرند. تا اينكه امر خداوند بيايد.
مبحث هشتم: اسراء پيامبر صلی الله علیه و سلم حقيقت و دلايل آن
تعريف اسراء از نظر لغت و شريعت:
اسراء در لغت از السري گرفته شده و آن به معني سير شبانه يا حركت در آن است و گفته شده تمام شب سير نمودن است.
و گفته اند به معني شب روي نمودن و پيش كسي رفتن است. و از آنها اين سخن نيكوتر است كه:
أسرت إليك ولم تكن تسري ... شبانه به سوي تو آمدم و شب روي نكردم.
اسراء هنگامي كه در شرع به كار مي رود مراد از آن: سير نمودن رسول الله صلی الله علیه و سلم از مسجدالحرام در مكه به سوي بيت المقدس در ايليا و بازگشت او در آن شب است.
حقيقت اسراء و دلايل آن
اسراء نشانه بزرگي است كه خداوند به وسيله آن پيامبر صلی الله علیه و سلم را قبل از هجرت تأييد و تقويت نمود به گونه اي كه شبي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي سوار بر براق با هم صحبتي جبريل؛ سير داده شد تا به بيت المقدس رسيد. براق را به حلقه درِ مسجد بست سپس داخل مسجد شد و با پيامبران در حاليكه امام آنها بود، نماز خواند. سپس جبريل؛ با ظرفي از شراب و ظرفي از شير پيش او آمد و پيامبر شير را بر شراب اختيار نمود. جبريل؛ به او فرمود: هدايت را براي فطرت برگزيدي. و دليل بر اسراء، كتاب و سنت مي باشند. الله تعالي ميفرمايد:{سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}[20] «پاك و منزه است خدايي كه بنده اش را شبي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي كه اطراف آن را بركت داده ايم، سير داد تا از نشانه هاي خود بر ما بنماياند كه همانا او شنواي بيناست».
و از سنت حديث انس بن مالك است كه مسلم در صحيحش از طريق ثابت بناني او نيز از پيامبر صلی الله علیه و سلم روايت مي كند كه فرمود: «أُتِيتُ بِالْبُرَاقِ وَهُوَ دَابَّةٌ أَبْيَضُ طَوِيلٌ فَوْقَ الْحِمَارِ وَدُونَ الْبَغْلِ يَضَعُ حَافِرَهُ عِنْدَ مُنْتَهَى طَرْفِهِ قَالَ فَرَكِبْتُهُ حَتَّى أَتَيْتُ بَيْتَ الْمَقْدِسِ قَالَ فَرَبَطْتُهُ بِالْحَلْقَةِ الَّتِي يَرْبِطُ بِهِ الْأَنْبِيَاءُ قَالَ ثُمَّ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ فَصَلَّيْتُ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ خَرَجْتُ فَجَاءَنِي جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَام بِإِنَاءٍ مِنْ خَمْرٍ وَإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ فَاخْتَرْتُ اللَّبَنَ فَقَالَ جِبْرِيلُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ اخْتَرْتَ الْفِطْرَةَ»[21] ««براق را برايم آوردند» كه حيواني سفيد و دراز و بزرگتر از الاغ و كوچكتر از قاطر بود و سمش را در انتهاي ديد چشمش مي گذاشت.«بر او سوار شدم تا به بيت المقدس رسيديم. او را به حلقه دري كه انبياء به آن مي بستند، بستم. سپس داخل مسجد شدم و در آن دو ركعت نماز خواندم سپس خارج شدم و جبريل؛ با ظرفي از شراب و ظرفي از شير پيش من آمد و من شير را انتخاب كردم. جبريل؛ گفت: فطرت را انتخاب كردي». سپس بقيه حديث را ذكر نمود و اينكه پيامبر صلی الله علیه و سلم چگونه به آسمان بالا رفته است.
دليل بر اسراء رسول الله صلی الله علیه و سلم تعداد احاديثي است كه در صيحيحين، سنن و غيره آمده و اصحابي كه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روايت نموده اند تعدادشان به حدود سي نفر مي رسد سپس آن را كساني كه تعدادشان را جز خدا نمي داند از راويان سنت و امامان دين روايت نموده اند.
علماي سلف و خلف مسلمانان اتفاق نظر دارند و بر صحت و درستي اسراء رسول الله صلی الله علیه و سلم اجماع دارند كه آن حق است. گفتن اجماع بر آن از قاضي عياض در (الشفاء) و سفاريني در (لوامع الانوار) نقل شده است. اسراء پيامبر صلی الله علیه و سلم با روح و جسم و در بيداري بوده است و اين چيزي است كه نصوص صحيح، تمام صحابه، امامان اهل سنت و محققان اهل علم بر آن دلالت دارند.
ابن ابي عز حنفي مي گويد:(وكان من حديث الإسراء: أنه أسري بجسده في اليقظة على الصحيح من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى . .) «و از حديث اسراء اينگونه برمي آيد كه او با جسمش در بيداري از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي شب روي نموده است». و قاضي عياض تأكيد مي كند كه آن همان چيزي است كه همه اهل علم از صحابه و كساني كه بعد از آنها آمدهاند، بر آن هستند:(وذهب معظم السلف والمسلمين إلى أنه إسراء بالجسد وفي اليقظة، وهذا هو الحق، وهو قول ابن عباس وجابر، وأنس، وحذيفة، وعمر، وأبي هريرة، ومالك بن صعصعة، وأبي حبة البدري، وابن مسعود، والضحاك، وسعيد بن جبير، وقتادة، وابن المسيب، وابن شهاب، وابن زيد، والحسن، وإبراهيم، ومسروق، ومجاهد، وعكرمة، وابن جريج، وهو دليل قول عائشة، وهو قول الطبري وابن حنبل وجماعة عظيمة من المسلمين، وقول أكثر المتأخرين من الفقهاء والمحدثين والمتكلمين والمفسرين) «بزرگان سلف و مسلمانان بر اين عقيده هستند كه اسراء با جسم و در بيداري صورت گرفته است و اين حق مي باشد. و اين قول ابن عباس، جابر، انس، حذيفه، عمر، ابوهريره، مالك بن صعصعه، ابوحبه بدري، ابن مسعود، ضحاك، سعيد بن جبير، قتاده، ابن مسيب، ابن شهاب، ابن زيد، حسن و ابراهيم، مسروق، مجاهد، عكرمه، ابن جريج، و قول عائشه، طبري، ابن حنبل، دسته بزرگي از مسلمانان و سخن بيشتر متأخرين از فقهاء و محدثين، متكلمين و مفسران است».
تنها يكي از محققين در نقدش بر كسي كه گمان مي كند اسراء دو بار روي داده ميگويد:(والصواب الذي عليه أئمة النقل أن الإسراء كان مرة واحدة بمكة بعد البعثة. ويا عجبا لهؤلاء الذين زعموا أنه مرارا كيف ساغ لهم أن يظنوا أنه في كل مرة تفرض عليه الصلاة خمسين ثم يتردد بين ربه وبين موسى حتى تصير خمسا ثم يقول:(أمضيت فريضتي وخففت عن عبادي) ثم يعيدها في المرة الثانية إلى خمسين، ثم يحطها عشرا عشرا) «و درست اين است كه محدثان بر آن هستند كه اسراء يك بار در مكه بعد از بعثت بوده است. و جاي تعجب است براي كساني كه گمان مي كنند كه آن بارها تكرار شده است چگونه براي آنها رواست كه همچون گماني ببرند كه در هر بار پنجاه نمار بر او فرض شده است سپس او در بين خدا و موسي در رفت و آمد بوده تا اينكه به پنج نماز انجاميد. سپس مي گويد:«واجبم را تأييد كردم و آن را بر بندگانم تخفيف دادم»سپس در مرتبه دوم به پنجاه برگردانده و ده ده از آن كم نموده است».
معراج و حقيقت آن
حديث معراج همراه حديث اسراء در نصوص و كلام اهل علم آمده و شايسته است كه همراه آن آورده شود تا مكمل فايده باشد.
معراج بر وزن مفعال از باب عروج است. يعني وسيله كه در آن بالا مي رود. و آن به منزله نردباني است كه كيفيت آن را نميدانيم. منظور از معراج كه در شرع بكار مي رود، بالا رفتن پيامبر صلی الله علیه و سلم همراه با جبريل؛ از بيت المقدس به آسمان دنيا سپس ساير آسمانها تا آسمان هفتم و ديدن پيامبران در آسمانها بر منازلشان و سلام نمودن بر آنها و خوش آمد گفتن آنها به او سپس بالا رفتن او به سوي سدرة المنتهي و ديدن جبريل؛ بر صورتي كه خداوند او را بر آن خلق كرده است سپس خداوند در آن شب پنج نماز را بر او فرض نمود و خداوند به خاطر آن با او سخن گفت سپس به سوي زمين برگشت. و معراج در شب اسراء بوده است.
كتاب و سنت بر معراج شاهدند. در قرآن ذكر بعضي از نشانه ها و آيات بزرگ كه براي پيامبر صلی الله علیه و سلم در شب معراج حاصل گشته، آمده است مانند اين سخن الله تعالي كه مي فرمايد:{أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى**وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى**عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى**عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى** إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى**مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى** لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى}[22] «آيا در آنچه ديده است با او جدل ميكنيد؟ قطعاً بار ديگر او را ديده است، نزديك سدرة المنتهي در همانجا كه جنة المأوي است آنگاه كه درخت سدر، آنچه را كه پوشيده بود، مي پوشاند ديده منحرف نشد و درنگذشت براستي كه برخي از آيات بزرگ پروردگار خود را ديد». الله تعالي در اين آيه نشانه ها و آيات بزرگ كه به وسيله آن رسولش صلی الله علیه و سلم را در شب معراج اكرام نمود مانند ديدن جبريل؛ كنار سدرة المنتهي و ديدن سدرة المنتهي و آنچه از امر خداوند بود و آن را پوشانده بود. ابن عباس و مسروق ميگويند:"غشيها فراش من ذهب" «با فرشهايي از طلا آن را پوشانده بود».
و در سنت خبر معراج در بيشتر آنها به تفصيل آمده است كه از آن جمله حديث انس است كه در داستان اسراء آنچه مربوط به اسراء بود گفته شد سپس پيامبر صلی الله علیه و سلم مي فرمايد:«ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ فَقِيلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ جِبْرِيلُ قِيلَ وَمَنْ مَعَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ قِيلَ وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ قَالَ قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِآدَمَ فَرَحَّبَ بِي وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ(ثم ذكر عروجه إلى السماوات وملاقاته الأنبياء إلى أن قال) ثُمَّ ذَهَبَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَإِذَا وَرَقُهَا كَآذَانِ الْفِيَلَةِ وَإِذَا ثَمَرُهَا كَالْقِلَالِ قَالَ فَلَمَّا غَشِيَهَا مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا غَشِيَ تَغَيَّرَتْ فَمَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَنْعَتَهَا مِنْ حُسْنِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيَّ مَا أَوْحَى فَفَرَضَ عَلَيَّ خَمْسِينَ صَلَاةً فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ فَنَزَلْتُ إِلَى مُوسَى صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ مَا فَرَضَ رَبُّكَ عَلَى أُمَّتِكَ قُلْتُ خَمْسِينَ صَلَاةً قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لَا يُطِيقُونَ ذَلِكَ فَإِنِّي قَدْ بَلَوْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَخَبَرْتُهُمْ قَالَ فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّي فَقُلْتُ يَا رَبِّ خَفِّفْ عَلَى أُمَّتِي فَحَطَّ عَنِّي خَمْسًا فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَقُلْتُ حَطَّ عَنِّي خَمْسًا قَالَ إِنَّ أُمَّتَكَ لَا يُطِيقُونَ ذَلِكَ فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِيفَ قَالَ فَلَمْ أَزَلْ أَرْجِعُ بَيْنَ رَبِّي تَبَارَكَ وَتَعَالَى وَبَيْنَ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَام حَتَّى قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّهُنَّ خَمْسُ صَلَوَاتٍ كُلَّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ لِكُلِّ صَلَاةٍ عَشْرٌ فَذَلِكَ خَمْسُونَ صَلَاةً» . .)[23] «سپس ما را به آسمان بالا برد جبريل از(دربان) خواست كه در را باز كند. گفته شد: تو كيستي؟ گفت: جبريل. گفته شد: چه كسي با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم. گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است. پس در را برايمان باز كرد در اين هنگام با آدم؛ روبه رو شدم به من خوش آمد گفت و برايم دعاي خير كرد.(سپس بالا رفتن او به آسمانها و ملاقاتش با انبياء را ذكر مي كند تا آنجا كه فرمود): سپس مرا به سدرة المنتهي برد كه ديدم برگهايش همچون گوشهاي فيل و ميوههايش همچون كوزه هاي بزرگ مي باشند. پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: وقتي آن به امر خداوند چيزي را فرا مي گيرد دگرگون مي شود و از زيبايي آن، هيچيك از آفريدگان خداوند نمي تواند توصيف كند. پس به من وحي كرد آنچه وحي مي كرد و بر من پنجاه نماز در شبانه روز واجب كرد آنگاه به سمت پايين به طرف موسي؛ برگشتم. گفت: پروردگارت چه چيزي را بر امتت واجب كرد؟ گفتم: پنجاه نماز. گفت: بسوي پروردگارت برگرد و از او تخفيف بخواه، زيرا امتت نمي تواند آن را انجام دهد كه من بني اسرائيل را آزمايش كرده ام. پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: نزد پروردگارم برگشتم و گفتم: خدايا بر امتم تخفيف بده، پس پنج نوبت از آن را برايم تخفيف داد. نزد موسي برگشتم و گفتم: پنج فرض را برايم تخفيف داد. گفت: امتت نمي تواند آن را انجام دهد، نزد پروردگارت برگرد و از او تخفيف بخواه. پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: همچنان بين پروردگار متعال و موسي؛ در رفت و آمد بودم تا اينكه خداوند فرمود: اي محمد در هر شبانه روز پنج نوبت نمازند و براي هر فرض نماز ده اجر قرار دادم، پس پنجاه فرض نماز مي شود…». مسلم خبر معراج را با الفاظ نزديك از حديث مالك بن صعصعه و ابوذر و ابن عباس در صحيحين و غير اين دو استخراج كرده است.
تذكر
اسراء و معراج از نشانه هاي بزرگي هستند كه خداوند به وسيله آن پيامبرش صلی الله علیه و سلم را تكريم نمود و بر مسلمانان واجب است كه به درستي آنها اعتقاد داشته باشند و اينكه آن دو صفات بزرگي هستند كه خداوند در ميان رسولان به پيامبر ما صلی الله علیه و سلم اختصاص نموده است و جايز نيست براي ياد اسراء و معراج جشن برپا نمود همچنانكه جايز نيست براي آن دو نماز خاصي تشريع كرد بدينگونه كه بعضي از مسلمانان عوام انجام مي دهند بلكه تمام آنها بدعت منكري هستند كه پيامبر صلی الله علیه و سلم تشريع ننموده و احدي از سلف آن را انجام نداده است و از احدي از اهل علم نقل نشده تا به آن اقتدا كنند.
علماي اهل سنت در بيان نماز شب بيست و هفتم از ماه رجب و مانند اينها ميگويند:(من البدع التي أحدثت في دين الله، وأنه عمل غير مشروع باتفاق أئمة الإسلام ولا ينشئ مثل هذا إلا جاهل مبتدع) «از جمله بدعتهايي است كه در دين خداوند به وجود آمده و به اتفاق امامان اسلام عملي غير مشروع است و مانند اين جز از انسان جاهل بدعتگذار روي نمي دهد». رسول الله صلی الله علیه و سلم مي فرمايد:«مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ فِيهِ فَهُوَ رَدٌّ»[24] «هرکس در دين ما چيزي را که جزء آن نيست ايجاد کند باطل و مردود است».
مبحث نهم: سخن در باره زندگي پيامبران عليهم السلام
در مورد مرگ پيامبران دلايل قطعي موجود است تنها در مورد عيسي؛ يك استثناء وجود دارد و آن اين است كه الله تعالي او را به سوي خود بالا برده و هم اكنون زنده است چنانكه توضيح آن خواهد گذشت.
الله تعالي در باره مرگ انبياء مي فرمايد:{أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ}[25] «آيا وقتي كه يعقوب در حال احتضار بود شما آنجا حاضر بوديد؟» و مي فرمايد:{وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا}[26] «يوسف از قبل با دلايل روشن به سوي شما آمد ولي شما پيوسته به آنچه به سوي شما مي آمد در شك بوديد تا وقتي كه از دنيا رفت گفتيد خداوند بعد از او هرگز فرستاده اي را برنخواهد انگيخت» الله تعالي در باره سليمان؛ مي فرمايد:{فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ}[27] «چون مرگ را بر او مقرر داشتيم جز جنبنده اي خاكي كه عصاي او را مي خورد از مرگ او آگاه نگردانيديم» و الله تعالي خطاب به پيامبر صلی الله علیه و سلم مي فرمايد:{إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ}[28] «تو مي ميري و آنها نيز خواهند مرد». بعضي از مفسران گفته اند اين خبر به پيامبر و صحابه، اعلامي براي صحابه است كه اوص مي ميرد. و خداوند از مردن هر مخلوقي خبر ميدهد:{كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ}[29] «هر نفسي طعم مرگ را خواهد چشيد».
اين آيات بر فوت انبياء و اينكه آنها مي ميرند همچنانكه ساير انسانها مي ميرند جز در مورد عيسي؛ كه الله عزوجل خبر داده او را به سوي خود بالا برده است، دلالت دارند. مي فرمايد:{إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا }[30] «آنگاه كه الله تعالي فرمود يا عيسي من تو را برگرفته و دريافت مي نمايم و به سوي خود بالا مي برم و از صحبت كردن با كساني كه كافر شدند ترا پاك مي كنم» اين آيه بر بالا بردن عيسي؛ به وسيله جسم و روحش توسط خداوند به سوي آسمان و اينكه او نمرده است، دلالت دارد. اما كلمه الوفاة در آيه كه الله تعالي مي فرمايد:{مُتَوَفِّيكَ} در تفسير آن آمده كه او را بلند نموده و به سوي خود بالا برد. ابن جرير طبري آن را گفته و بيشتر مفسرين گفته اند كه وفاة مذكور همان خواب است همانگونه كه الله تعالي مي فرمايد:{اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا}[31] «خداوند روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز ميستاند و روحي را كه در خوابش نمرده است».
اين آيه بيان مي دارد كه عيسي؛ زنده است و در حال حاضر در آسمان ميباشد. و خداوند از مرگش قبل از برپايي قيامت خبر داده است:{وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا}[32] «و از اهل كتاب كسي نيست مگر اينكه پيش از مرگ حتماً به او ايمان خواهد آورد و در روز قيامت بر آنان شاهد خواهد بود». مرگ مذكور اينجا همان مرگ عيسي؛ در آخر الزمان بعد از اينكه از آسمان پايين مي آيد و صليب را مي شكند و خوك را مي كشد، و جزيه را برمي دارد، مي باشد كما اينكه بر آن احاديث صحيح در نزول عيسي؛ در آخر الزمان شاهد است كه در صحيحين و غير اين دو آمده است.
و همچنين گفته شده كه ادريس؛ كه از جمله پيامبران ميباشد نيز نمرده است. بعضي از اهل علم ذكر نموده اند كه او نمرده بلكه خداوند او را به مانند عيسي؛ بالا برده است و به اين سخن الله تعالي استدلال مي نمايند:{وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا**وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا}[33] «و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او پيامبري صديق بود و ما او را به مكاني بلند بالا برديم» مجاهد مي گويد:(إدريس رفع فلم يمت كما رفع عيسى) «ادريس به مانند عيسي بالا رفته و نمرده است». ابن عباس ميگويد:(رفع إلى السماء فمات بها) «به سوي آسمان بالا رفته و در آنجا مرده است» و ديگران گفته اند:(رفع إلى السماء الرابعة والعلم في ذلك عند الله تعالى) «به آسمان چهارم بالا برده و الله تعالي به آن عالم است» اختلاف بين اهل علم در مرگ ادريس از نبود آن است و اين جزو مسلمات است كه اگر نمرده باشد، بخاطر اين سخن الله تعالي بلاخره خواهد مرد:{كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ}[34] «هر نفسي طعم مرگ را خواهد چشيد».
و جز در مورد عيسي و ادريس عليهما السلام از پيامبران كسي از اهل علم مورد اعتماد در امت نگفته كه پيامبران زنده هستند همانگونه كه از نصوص گذشت شواهدي بر مرگشان وجود دارد.
ولي در بعضي از نصوص اَشكالي وجود دارد كه فهم آن بر بعضي در اين باب سخت شده است مانند آنچه در احاديث معراج روايت شده كه او بعضي از پيامبران را در آسمان ديده و با آنها صحبت نموده است بر آنچه در حديث انس آمده كه شيخين روايت كرده اند. در آن آمده:«ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ فَقِيلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ جِبْرِيلُ قِيلَ وَمَنْ مَعَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ قِيلَ وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ قَالَ قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِآدَمَ فَرَحَّبَ بِي وَدَعَا لِي بِخَيْرٍ ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَام فَقِيلَ مَنْ أَنْتَ قَالَ جِبْرِيلُ قِيلَ وَمَنْ مَعَكَ قَالَ مُحَمَّدٌ قِيلَ وَقَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ قَالَ قَدْ بُعِثَ إِلَيْهِ فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِابْنَيْ الْخَالَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَيَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّاءَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فَرَحَّبَا وَدَعَوَا لِي بِخَيْرٍ»[35]«سپس ما را به آسمان بالا بردند جبريل از(دربان) خواست كه در را باز كند. گفته شد: تو كيستي؟ گفت: جبريل. گفته شد چه كسي با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم. گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است. پس در را برايمان باز كرد در اين هنگام با آدم؛ روبه رو شدم به من خوش آمد گفت و برايم دعاي خير كرد. سپس ما را به آسمان دوم بالا بردند. جبريل (از دربان) خواست در را باز كند. گفته شد: تو كيستي؟ گفت: جبريل. گفته شد: چه كسي با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم. گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بلي، دعوت شده است. پس در را براي ما باز كردند در اين اثنا با پسر خالهها عيسي بن مريم و يحيي پسر زكريا عليهما السلام رو به رو شدم آنها به من خوش آمد گفتند و برايم دعاي خير نمودند» تا پايان حديث كه در آن صورت يوسف را در آسمان سوم ديد كه نصف زيبايي و جمال به او بخشيده شده بود. ادريس را در آسمان چهارم، هارون را در آسمان پنجم، موسي را در آسمان ششم و ابراهيم را در آسمان هفتم ديد در حاليكه پشتش را به سمت بيت المعمور تكيه داده بود و همه آنها به او خوش آمد گفتند و براي او دعاي خير نمودند.
و در حديث ابن عباس رضی الله عنهما در صحيحين آمده كه پيامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:(«رَأَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي مُوسَى رَجُلًا آدَمَ طُوَالًا جَعْدًا كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ وَرَأَيْتُ عِيسَى رَجُلًا مَرْبُوعًا مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إِلَى الْحُمْرَةِ وَالْبَيَاضِ سَبِطَ الرَّأْسِ». . .)[36] «شب اسراء موسي؛ را ديدم. او مردي گندم گون، بلند قامت و داراي موهاي مجعد بود گويا يكي از مردان قبيلة شنوءه است. و عيسي ؛ را ديدم كه داراي قامتي متوسط و چهارشانه بود و رنگش، متمايل به سرخ و سفيد مي نمود. و موهايي فروهشته اي داشت».
بعضي از مردم از اين نصوص و غير از آن اينگونه برداشت نمودهاند كه پيامبران فوت نكرده اند و به آن استدلال مي كنند كه پيامبران زنده هستند. حقيقت اين است كه آنها جز آنچه در نصوص در حق عيسي؛ و آنچه در حق ادريس؛ كه اختلاف است آمده بقيه مرده اند. و جز اين دو، نصوص بر مردن بقيه بصورت قطعي و بدون هيچگونه شكي ثابت است. پيشتر دلايل آن آمد. اما آنچه در احاديث از اخبار پيامبر صلی الله علیه و سلم در شب معراج در باره رؤيت پيامبران آمده و آنچه در معناي آن در نصوص ديگري آمده حق است و تعارضي بين آنها وجود ندارد. و آن اين است كه پيامبرص ارواح پيامبران را در شكل بدنهايشان ديده است اما اجسادشان در زمين است مگر كساني كه نصوص به بلند شدن آنها دلالت دارد و اين چيزي است كه امامان محقق از اهل سنت بر آن هستند.
يكي از امامان راسخ در تحقيق اين مسئله مي گويد:(وأما رؤيته غيره من الأنبياء ليلة المعراج في السماء لما رأى آدم في السماء الدنيا، ورأى يحيى وعيسى في السماء الثانية، ويوسف في الثالثة وإدريس في الرابعة، وهارون في الخامسة، وموسى في السادسة، وإبراهيم في السابعة، أو بالعكس، فهذا رأي أرواحهم مصورة في صور أبدانهم. قد قال بعض الناس: لعله رأى نفس الأجساد المدفونة في القبور، وهذا ليس بشيء. لكن عيسى صعد إلى السماء بروحه وجسده، وكذلك قيل في إدريس. وأما إبراهيم وموسى، وغيرهما فهم مدفونون في الأرض) «اما ديدن پيامبران در شب معراج در آسمان همانگونه كه آدم را در آسمان دنيا، يحيي و عيسي را در آسمان دوم، يوسف در آسمان سوم، ادريس در آسمان چهارم، هارون در آسمان پنجم، موسي در آسمان ششم، و ابراهيم را در آسمان هفتم يا بلعكس، ديدن ارواحشان است كه به شكل بدنهايشان بوده است. بعضي از مردم گفته اند: شايد او جسدهايي كه در قبرها مدفونند را ديده باشد. و اين فاقد مدرك است. ولي عيسي با روح و جسمش به آسمان بلند شده همچنانكه در مورد ادريس گفته شده است. اما ابراهيم و موسي و غير اين دو از پيامبران در زمين دفن شده اند».
بايستي اقرار نمود كه الله تعالي همانگونه كه شايسته پيامبران است را با بلند كردن ارواحشان به سوي آسمان اكرام نموده و خداوند هركس كه بخواهد نعمت مي بخشد، و اجسادشان را در زمين حفظ نموده و خوردن آن را بر زمين حرام كرده است چنانكه از اوس بن اوس رضی الله عنه ثابت است كه رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:«إِنَّ مِنْ أَفْضَلِ أَيَّامِكُمْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَأَكْثِرُوا عَلَيَّ مِنْ الصَّلَاةِ فِيهِ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ مَعْرُوضَةٌ عَلَيَّ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ تُعْرَضُ صَلَاتُنَا عَلَيْكَ وَقَدْ أَرِمْتَ قال يَقُولُ بَلِيتَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ عَلَى الْأَرْضِ أَجْسَادَ الْأَنْبِيَاءِ»[37] «از بهترين روزها، روز جمعه است. و در آن روز بسيار بر من صلوات بفرستيد زيرا درود و سلام شما بر من عرضه مي شود. گفتند: اي رسول خدا چگونه درود و سلام ما بر شما عرضه ميگردد در حاليكه استخوانهايتان پوسيده است؟ فرمود: خداوند خوردن اجساد پيامبران را بر زمين حرام كرده است».
و بدين وسيله حق در اين مسئله مهم روشن مي گردد؛ بر مسلمان واجب است كه به آن معتقد باشد و الله تعالي اعلم.
مبحث دهم: معجزات انبياء و فرق بين آن با كرامات اولياء
تعريف معجزه: معجزه از عجز گرفته شده و به معني عدم توانايي است.
در قاموس آمده: معجزه پيامبرص چيزي است كه دشمن از مبارزه كردن با آن عاجز مي شود و «هـ» معجزه در اينجا براي مبالغه آمده است.
معجزه در اصطلاح:(أمر خارق للعادة يجري على أيديَ الأنبياء للدلالة على صدقهم مع سلامة المعارضة) «امر خارق العاده اي است كه بر دست انبياء براي صدق دعوتشان همراه با اينكه چيزي توانايي معارضه كردن با آن را ندارد، جاريميشود».
اينكه گفته مي شود خارق للعادة: آنچه را كه از افعال، و احوال طبيعي انبياء روي مي دهد از معجزه خارج مي گردد.
و اينكه گفته مي شود يجري على أيديَ الأنبياء: امور خارق العاده كه بر دست اولياء انجام مي شود را خارج مي سازد و آن جزو معجزه به حساب نمي آيد بلكه كرامات است كه به خاطر پيروي كردن آنها از پيامبران جاري مي گردد. و به طريق اولي آنچه مربوط به ساحر و كاهن از سحر و جادو كه جز از انسان شرور روي نمي دهد، خارج مي گردد.
و اين گفته للدلالة على صدقهم مع سلامة المعارضة: دروغگوياني كه مدعي علم غيب هستند از امور خارق العاده و همچنين سحر را خارج مي كند زيرا آنها از معارضه سالم نيستند بلكه با مانند خود از سحر در معارضه مي باشند زيرا آن از جمله سحر و جادو مي باشد.
نمونه هايي از بعضي معجزات پيامبران
معجزات انبياء بسيار است كه از جمله اين معجزات معجزه صالح؛ مي باشد هنگامي كه قومش از او خواستند براي آنها از صخره اي كه آن را مي ديدند شتر خارج كند سپس صفاتي را براي شتر مشخص نمودند. صالح؛ آن را از پروردگارش درخواست نمود. خداوند به آن صخره امر نمود براي شتري عظيم بر وجهي كه آنها مي خواستند شكافته شود.[38] الله تعالي در باره آن مي گويد:{وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}[39] «و به سوي ثمود، برادرشان صالح را فرستاديم. كه به آنها گفت: اي قوم من خدا را بپرستيد كه جز او معبود بحقي وجود ندارد در حقيقت از جانب خداوند براي شما دليلي آشكار آمده است. اين، شتر خدا براي شماست كه پديده اي شگرف است پس آن را بگذاريد تا در زمين خداوند بخورد و گزندي به او نرسانيد تا شما را عذابي دردناك در بر نگيرد».
و از معجزات ابراهيم؛ خداوند آتش را كه قومش براي عذاب و نابودي او روشن كرده بودند در آن امر نمود كه بر ابراهيم؛ سرد و سلامت شود. ميفرمايد: {قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ**قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ**وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ}[40] «گفتند اگر كاري مي كنيد او را بسوزانيد و معبودهايتان را ياري دهيد. گفتيم: اي آتش براي ابراهيم سرد و سلامت باش و خواستند حيله كنند پس ما آنان را از زمره زيانمندان قرار داديم».
از معجزات موسي؛ عصا مي باشد هنگامي كه آن را به زمين مي افكند تبديل به ماري عظيم و بزرگ مي شد. الله تعالي ميفرمايد:{وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى**قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى**قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى**فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى**قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى}[41] «اي موسي در دست راست تو چيست؟ گفت: اين عصاي من است بر آن تكيه مي دهم و با آن براي گوسفندانم برگ مي تكانم و كارهاي ديگري هم كه با آن انجام مي دهم. فرمود: اي موسي آن را بيانداز. پس آن را انداخت و ناگاه ماري شد كه به سرعت مي خزيد. فرمود: آن را بگير و مترس. بزودي آن را به حالت نخستين خود باز مي گردانيم». و همچنين از معجزات موسي اين بود كه وقتي دستش را داخل پهلويش مي گذاشت و بيروان مي آورد بدون اينكه دچار آفتي شده باشد از سفيدي به مانند ماه مي درخشيد. الله تعالي ميفرمايد:{وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى}[42] «دستت را بر پهلويت ببر سپيد بدون اينكه دچار عيب يا آفتي شده باشد برمي آيد اين معجزه اي ديگر است».
از معجزات عيسي؛ اين بود كه او از گِل چيزي شبيه پرنده درست مي كرد سپس در آن مي دميد و به اذن خداوند تبديل به پرنده مي شد و بر كور مادر زاد و پيسي مسح مي كرد به اذن الله شفا مي يافتند. مردگان در قبرهايشان را صدا مي زد پس به اذن خداوند جواب مي دادند. الله تعالي مي فرمايد:{وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي}[43] «به اذن و اجازه من از گِل به شكل پرنده مي ساختي و در آن مي دميدي و به اذن من پرنده مي شد و به اذن من كور مادرزاد و پيس را شفا مي دادي».
و از معجزات پيامبر ما صلی الله علیه و سلم قرآن عظيم است كه آن بزرگترين معجزه پيامبران به صورت مطلق مي باشد. الله تعالي مي فرمايد: {وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}[44] «و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كردم شك داريد اگر راست مي گوييد سورهاي مانند آن را بياوريد و غير از خداوند هركه را مي خواهيد به ياري بخواهيد» و مي فرمايد:{قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا}[45] «بگو اگر انس و جن گرد آيند بر آنكه مثل اين قرآن آورند، هرگز نمي توانند مثلش را بياورند و اگر چه ياور همديگر باشند» و از معجزات ديگر پيامبر صلی الله علیه و سلم نصف شدن ماه است هنگامي كه اهل مكه آن را از پيامبرص خواستند ماه دو نصف شد و مردم مكه و ديگران آن را ديدند. الله تعالي مي فرمايد: {اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ**وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ}[46] «قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت و هرگاه نشانه اي ببينند روي بگردانند و گويند سحري دنباله دار است» و از جمله معجزات او اسراء و معراج است. الله تعالي مي فرمايد: {سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى}[47] «پاك و منزه است خدايي كه بنده اش را شبي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي سير داد».
معجزات پيامبران بسيارند خصوصاً معجزات پيامبر ما صلی الله علیه و سلم كه خداوند بر دست او بسياري از آيات و دلايل كه براي هيچ پيامبري قبل از او جمع ننموده را جمع كرده است و آنچه اينجا آورده شده تنها نمونه هاي از آن است.
تعريف كرامت
(الكرامة: أمر خارق للعادة غير مقرون بدعوى النبوة ولا هو مقدمة لها تظهر على يد عبد ظاهر الصلاح مصحوب بصحيح الاعتقاد والعمل الصالح) «كرامت به كاري خارق العاده گفته ميشود كه انجام دهنده آن ادعاي پيامبري نمي كند و حتي مقدمهاي براي ادعاي آن نمي باشد و بر دست بنده اي صالحي كه داراي عقيده اي صحيح و عمل صالح است ظاهر مي شود».
وقتي گفته مي شود أمر خارق للعادة: كارهايي كه بر حسب عادت انجام مي شوند را خارج مي سازد.
وقتي گفته مي شود غير مقرون بدعوى النبوة: معجزات انبياء خارج مي گردد.
و وقتي گفته مي شود ولا هو مقدمة لها: همه امورات خارق العاده اي كه قبل از پيامبري برايشان روي مي دهد و مقدمه پيامبري آنهاست از آن خارج مي گردد.
و اينكه گفته مي شود ويظهر على يد عبد ظاهر الصلاح . . : آنچه بر دست ساحر و كاهن كه سحر و جادو مي باشد خارج ميشود.
كرامات اولياء بسيارند از جمله آنچه در حق بعضي از صالحان امتهاي گذشته روي داده است. از آنجمله آنچه است كه خداوند از مريم‘ خبر داده است. مي فرمايد:{كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ}[48] «زكريا هروقت كه در محراب بر او وارد مي شد نزد او روزي مي يافت. گفت اي مريم اين از كجا براي تو آمده است. گفت: اين از جانب خداست». و از آن جمله اصحاب كهف هستند كه خداوند داستان آنها را در كتابش بازگو نموده و از آن خبر داده است.
و از جمله كرامات اولياء از اين امت آنچه كه در حق اسيد بن حضير رضي الله عنه ثابت است كه او سوره كهف قرائت مي كرد ملائكه به خاطر قرائت او به مانند سايباني كه در آن نور بود نازل مي شدند. ملائكه بر عمران بن حصين رضي الله عنه سلام كرده اند. سلمان و ابودرداء رضي الله عنهما در كاسه بزرگي مي خوردند، پس كاسه تسبيح مي گفت يا آنچه در آن بود تسبيح مي گفتند. خبيب بن عدي رضي الله عنه در دست مشركان مكه اسير بود؛ خداوند او را شرافت و بزرگي بخشيد به او انگور داده بود و او مي خورد درحاليكه در مكه انگور نيست.
علاء حضرمي رضي الله عنه با سپاهش بالاي دريا بر اسبهايشان گذشتند در حاليكه زين اسبهايشان خيس نگرديد. و آنچه براي ابومسلم خولاني: هنگامي كه اسير اسود عنسي كه ادعاي نبوت ميكرد، روي داد. به او گفت: شهادت مي دهي كه من پيامبر خدا هستم؟ گفت: نمي شنوم. گفت: شهادت مي دهي كه محمد صلی الله علیه و سلم رسول خداست؟ گفت: بله. دستور داد كه او را در آتش اندازند. او را ديدند كه در آن نماز مي خواند و آن آتش سرد و سلامت شده است. چيزهاي ديگر كه بسيارند از جمله آنچه كه در كتابهاي سيره و تاريخ نقل شده اند.
[1] كهف 110
[2] انعام 50
[3] صحيح البخاري برقم (3445) ، وبنحوه الإمام أحمد في المسند : 1 / 23 .
[4] رواه الإمام أحمد في المسند : 1 / 214 ، وبنحوه ابن ماجه في السنن برقم (2117) .
[5] انعام 162- 163
[6] حشر 10
[7] شوري 23
[8] صحيح مسلم برقم (2408) .
[9] صحيح البخاري برقم (3673) ، ومسلم برقم (2541) ، واللفظ للبخاري .
[10] صحيح مسلم برقم (2266) .
[11] صحيح البخاري برقم (6993) ، ومسلم برقم (2266) .
[12] رواه مسلم برقم (2268)
[13] المستدرك : 4 / 393 ، وصححه ووافقه الذهبي . قال ابن حجر سنده جيد
[14] نقله ابن حجر في الفتح وقال : سنده صحيح
[15] مائده 3
[16] صحيح البخاري برقم (45) ، ومسلم برقم (3017) .
[17] سنن الترمذي 4/499 وقال حديث حسن صحيح، وبنحوه أبوداود عن أبي هريرة سنن أبي داود 4/329 برقم (4333- 4334) .
[18] صحيح البخاري برقم (3455) ، وصحيح مسلم برقم (1842) ، واللفظ له .
[19] رواه أبو داود4/313برقم(4291)،والحاكم وصححه ووافقه الذهبي، المستدرك4 / 522 .
[20] اسراء 1
[21] صحيح مسلم برقم (162) .
[22] نجم 12- 18
[23] صحيح مسلم برقم (162) .
[24] صحيح البخاري برقم (2697) ، وصحيح مسلم برقم (1718) .
[25] بقره 133
[26] غافر 34
[27] سبأ 14
[28] زمر 30
[29] آل عمران 185
[30] آل عمران 55
[31] زمر 42
[32] نساء 159
[33] مريم 56- 57
[34] آل عمران 185
[35] صحيح البخاري برقم (3570) ، ومسلم برقم (162)
[36] صحيح البخاري برقم (3239) ، ومسلم برقم (165) .
[37] رواه أحمد في المسند : 4 / 8 وأبو داود في السنن 1 / 443 برقم (1047) والدارمي في السنن 1 / 307 برقم (1580) ، وقال الإمام النووي إسناده صحيح .
[38] تفسير ابن كثير (3 / 436) .
[39] اعراف 73
[40] انبياء 68- 70
[41] طه 17- 21
[42] طه 22
[43] مائده 110
[44] بقره 23
[45] اسراء 88
[46] قمر 1- 2
[47] اسراء 1
[48] آل عمران 37
بسم الله الرحمن الرحیم